مانیمانی، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

مانی: هدیه ی خدا

وقتی نوزاد بودم

1392/7/29 12:45
نویسنده : مامان فاطی
215 بازدید
اشتراک گذاری

 

این عکس رو بابا جونم، توی بیماستان بعد لحظه تولد ازم انداخت.  

 

قلبقلب قلب قلب قلب قلبقلب قلب قلب قلب قلبقلب قلب قلب قلب قلبقلب قلب قلب قلب قلبقلب قلب قلب

 

   

 

یادش بخیر روزهای اول تولدم خیلی می خوابیدم. یعنی خیلی ها......

 

 

بفرمایید اینم یه روز دیگه اش. عامو همش خواب بودم خب...... 

 

خواب خواب خواب خواب خواب خواب خواب خواب خواب خواب خواب خواب خواب خواب خواب خواب خواب خواب خواب خواب

 

      

 

این عکس رو بابایی وقتی سه ماهم بود و رفته بودیم شمال ازم انداخت. خیلی گریه کرده بودم. از قیافم پیداست. آخه خیلی دلم درد می کرد. مامانی می گه توی 2-3 ماهگی ام خیلی خیلی دل درد داشتم. خیلی نفخ می کردم. همش گریه می کردم..... خداروشکر که گذشت... 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان یسنا
29 مهر 92 14:07
وای عزیزم یادمه هروقت سراغتو می گرفتم می گفتن همش خوابی
مامان یسنا
30 مهر 92 14:39
مانی جون عزیزم شنیدم مریض شدی ایشاللا زود زود خوب شی گلپسر و دیگه هیچوقت مریض نشی خوشکلم
roya
3 آبان 92 20:57
azize dele ame alan ame zahra aksato did koli zoughet kard
roya
3 آبان 92 21:01
eshgham khoda nakone hichvat mariz beshi
خاله سعیده ی مانی
4 آبان 92 14:39
خاله ناهید خوب و مهربون منو و امیرعلی به نوبه خودمون ازت ممنونیم که وبلاگ به این زیبایی درست کردی تا بتونیم ما هم از عزیزانمون باخبر بشیم.راستی بهت نگفتم که مادربزگ امیرعلی چقد دوستتت داره از اون موقع که دیدت همش سراغتو میگیره و خلاصه بگم کلی عاشقت شده و همش ازت تعریف میکنه انگاری چند ساله میشناستت همش میگه چقدر خوب و گل بود البته همینطور هم هست
مامان امیرعلی
4 آبان 92 14:41
چقد مثل مامانت می خوابی جیگر..خیلی دلم میخواست تو این حالت خوابت می گفتم نون بربرییییییییییییییییییییییی.......هاهاهامامان فاطی می دونه چی می خوام بگم.قربونت برم گلم