مانیمانی، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

مانی: هدیه ی خدا

اولین روز مهد

  امروز اولین روز مهد مانی جونمه...خیلی خوشحال بود که داره میره مهد...روزهای قبل کلی باهاش صحبت کردم و براش همه چی رو توضیح دادم.... صبح که از خواب بیدار شد عسل آبلیمویی خورد و از زیر قرآن رد شد...ساعت 8:30 با هم رفتیم مهد.... وقتی میخواست با یکی از خاله ها بره بازی کنه یه کم غریبگی کرد ... منم باهاشون رفتم سمت وسایل بازی... ولی خداروشکر کم کم با محیط اونجا و خاله ها اخت شد.... 2 ساعتی اونجا بازی کرد ولی هر از چند گاهی میومد و منو چک می کرد که توی مهد باشم... خداروشکر امروز تجربه خوبی براش بود... انشالله روزهای بعد هم واسمون خوب باشه و مانی نازنینم زودی با محیط اونجا اخت بشه و مهد و خاله ها رو دوست داشته باشه...آمین ...
21 شهريور 1394

مانی در بهار زیبای شیراز

فروردین . موزه پارس (عمارت کلاه فرنگی)   نوروز . قلات   فروردین. موزه پارس   فروردین. موزه پارس   فروردین. چمران   فروردین. موزه پارس   فروردین. موزه پارس   نوروز. قلات   دوم فروردین (به شدت بارون می بارید...هوا عالی). کوهپایه فروردین. باغ عفیف آباد   فروردین. باغ عفیف آباد   ...
9 ارديبهشت 1394

تولد دو سالگی گلم

امروز برایم تکرار آن روز فراموش ناشدنی است ... روزی که پلک جهان پرید و لحظاتی بعد  فرشته ای از آسمان فرود آمد در دامان من ... امروز روزی است که تو به دنیا آمدی ... همان روز زیبایی که خداوند مهربانم با تمام عظمتش به زمین لبخند زد و بهار را به یمن حضورت به ما بخشید ... امروز روزی است که عاشقانه خدا را شکر می گویم برای داشتن تو ... این را بدان همیشه و همیشه قشنگترین صدای زندگی من تپش قلب توست و باشکوه ترین روز زندگیم روز تولد توست ... آرام جانم!  تو عاشقانه ترین باور خواب و بیدار منی ... تو بهترین هدیه خدایی تو همانی هست...
20 دی 1393

صدف

                              مهر ماه که رفته بودیم شمال هوا خنک بود ولی این وروجک خوشمزه ما همش تو آب بود و داشت دنبال صدف می گشت.... ...
5 آبان 1393